در طول تاریخ علم همیشه دانشمندانی بودهاند که یافتههای علمی آنها نه تنها از سوی مردم عادی، بلکه از سوی دانشمندان همعصر خودشان هم پذیرفته نشده است. یکی از این دانشمندان، گئورگ کانتور است؛ دانشمندی که آنقدر با کارهایش مخالفت میشود که اعتماد به نفسش را از دست میدهد و سر از آسایشگاه روانی در میآورد! زندگینامه کوتاهی از او را در ادامه میآورم. منبع این زندگینامه، فصل هفتم کتاب آخرم یعنی مبانی علوم ریاضی است که به زودی چاپ و روانه بازار میشود.
گئورگ کانتور (Georg Cantor) در سال ۱۸۴۵ میلادی در سنپترزبورگ روسیه به دنیا آمد. پدرش بازرگان و عاشق فرهنگ و هنر و مادرش موسیقیدان بود. پدربزرگش نیز یکی از بزرگترین موسیقیدانان آن زمان بود. همه اینها باعث شد که کانتور نیز به سمت موسیقی کشیده شود و ویولون را به خوبی بنوازد.
در سن ۱۱ سالگی، کل خانواده به خاطر بیماری پدر به آلمان مهاجرت کردند. در سن ۱۵ سالگی، مهارتهای فوقالعادهاش در ریاضیات به خصوص در مثلثات نمایان شد. پدرش ابتدا دوست داشت که کانتور ستارهای درخشان در آسمان مهندسی بشود؛ اما کانتور علاقهای به این رشته نداشت و لذا با جلب رضایت پدر وارد دنیای ریاضی شد. در سال ۱۹۶۲ قدم به دانشگاه زوریخ گذاشت. یک سال بعد و پس از دریافت ارثیهای قابل توجه به دلیل فوت پدرش، وارد دانشگاه برلین شد و سر کلاس ریاضیدانان بزرگی چون لئوپولد کرونیکر (Leopold Kronecker) و کارل وایراشتراس (Karl Weierstrass) نشست و به کسب علم پرداخت.
در سال ۱۸۶۷ و در حالی که تنها ۲۲ سال داشت، رساله دکتریاش را که درباره نظریه اعداد بود، تکمیل کرد. در سن ۲۹ سالگی با دوست خواهرش ازدواج کرد. علاقه او به ریاضیات تا حدی بود که حتی در طی ماهعسلش که در کوههای هارس گذشت، دست از مطالعه ریاضیات برنداشت؛ به طوری که در طی آن، زمان زیادی را صرف تبادل نظر و بحث علمی با ریچارد ددکیند (Richard Dedekind) کرد.
کانتور بعد از ارتقا یافتن به مقام استادتمامی در سن ۳۴ سالگی که یک دستاورد بسیار چشمگیر بود، تمایل پیدا کرد که یک کرسی تدریس در یک دانشگاه معتبر مانند برلین به دست بیاورد؛ اما موانعی برای این کار وجود داشت؛ از جمله کرونیکر، استاد سابق او و رئیس گروه ریاضی دانشگاه برلین، با نظریه مجموعههای کانتور میانه خوبی نداشت و به طور اساسی به مخالفت با آن پرداخت تا جایی که به طور علنی او را فاسدکننده جوانان، مرتد، شارلاتان علمی میپنداشت؛ زیرا کانتور ایدهها و یافتههای خود را به نسل جوانتر از خود آموزش میداد.
مخالفت با ایدهها و کارهای کانتور فقط به کرونیکر محدود نمیشد. بسیاری از همعصران بزرگ او مانند آنری پوانکاره (Henri Poincare) و حتی علمای کلیسا نیز به مخالفت با او برخاستند. حتی دههها پس از مرگش نیز کسانی پیدا میشد که کارهای او را خندهدار و بیاساس میدانستند. بعضی از کارهای او چنان نو و عمیق بودند که وقتی آنها را در قالب مقاله برای مجلهای میفرستاد، مسئولان مجله از او میخواستند که مقالهاش را پس بگیرد؛ زیرا فکر میکردند برای ارائه چنین دستاوردهایی هنوز ۱۰۰ سال زود است!
این انتقادها و عدم درک کارهایش توسط همعصرانش باعث سرخورده شدن و افسردگی کانتور شد تا جایی که اندکی بعد از جشن تولد ۳۹ سالگیاش در بیمارستانی تحت درمان قرار گرفت. قبل از آن در سفری به پاریس با چند ریاضیدان فرانسوی از جمله امیل پیکارد (Emile Picard) دیدار کرد و وقتی دید که آنها نظریه مجموعههای ترامتناهیاش را درک میکنند، بسیار خوشحال شد؛ اما انتقادها همچنان ادامه داشت. این نامهربانیها روی اعتماد به نفس او نیز تأثیر گذاشت به طوری که در نامهای به یکی از همکارانش مینویسد:
نمیدانم چه موقع باید دوباره به کار علمی خود ادامه بدهم. در حال حاضر هیچ کاری در مورد آن از دست من بر نمیآید و خودم را به ضروریترین امور تدریس محدود کردهام. اگر آمادگی ذهنی لازم را داشتم، فعالیت علمی من را بسیار خوشنودتر میکرد.
در حدود سال ۱۸۸۹ در کنار انتقادهایی که همچنان به کارهای او وارد میشد، خبر مرگ ناگهانی کوچکترین فرزندش، ضربه روحی بزرگ دیگری به او وارد کرد. سه سال بعد دوباره در بیمارستان بستری شد.
با وجود اینکه کانتور برای چندین سال به خاطر افسردگیاش در آسایشگاههای روانی بستری بود، اما هیچوقت به طور کامل ریاضیات را رها نکرد. در خلال این سالها در چندین گردهمایی شرکت کرد و درباره پارادوکسهای نظریه مجموعهها مانند پارادوکس راسل سخنرانی کرد.
در برابر موج عظیم انتقادها، کسانی هم بودند که از او و کارهایش دفاع میکردند. دیوید هیلبرت (David Hilbert) با گفتن این جمله که «هیچکس نباید ما را از بهشتی که کانتور برای ما آفریده، محروم کند» از او در برابر منتقدانش دفاع کرد و میگفت او بهشتی جدید برای ریاضیدانان پدید آورده است. برتراند راسل، کانتور را یکی از باهوشترین و خردمندترین دانشمندان قرن نوزدهم توصیف میکرد.
کانتور در سال ۱۹۱۷ با وجود اعلام مخالفتش، بار دیگر در آسایشگاه بستری شد. در مدت بستری چندین بار به خانوادهاش نامه نوشت و از آنها خواست که او را به خانه ببرند. تابستان جای خود را به پاییز میداد؛ اما کانتور همچنان اجازه نداشت به خانه برگردد. جنگ جهانی اول شدت گرفته بود و هر روز قربانیهای بیشتری میگرفت. غذا کمیاب شده بود و همین نبود تغذیه مناسب باعث شد که چهره کانتور روز به روز نحیفتر و خستهتر شود. چشمانش دیگر مثل گذشته، نافذ و پر از پرسش نبود تا اینکه آفتاب زندگیاش در ژانویه ۱۹۱۸ برای همیشه غروب کرد.
کانتور زندگی علمی پرفرازونشیبی داشت؛ اما چیزی که روشن است، این است که در برابر عظمت و گستردگی کارهای او باید ساعتها تمامقد ایستاد.
برای اطلاعات بیشتر در مورد گئورگ کانتور و کارهای او میتوان به کتاب زیر مراجعه کرد:
D. Joseph W, Georg Cantor: His Mathematics and Philosophy of the Infinite, Princeton University Press, 1979.
اگر میخواهید از انتشار نوشتههای بعدی پانویس باخبر شوید، میتوانید به طور رایگان، مشترک خوراک پانویس و یا کانال تلگرام پانویس شوید و یا برای اشتراک ایمیلی، ایمیل خود را در کادر زیر وارد و ثبت کنید:
دقت داشته باشید که برای فعالسازی اشتراک ایمیلی، باید ایمیلی که از طرف وبلاگ برایتان فرستاده میشود را تأیید کنید.
لینک ثابت: https://panevis.ir/?p=1734
سلام . فوق العاده بود . همانطور که ژول ورن 200 سال جلوتر از زمان خود فکر می کرد گئورگ کانتور نیز 100 سال . خیلی جالبه .
سلام.
ببخشید من می خوام درباره کارهای این دانشمند بیشتر بدونم آیا سایت یا کتاب فارسی زبانی هست که بتونم مطالعه کنم؟
اطلاع دقیق ندارم؛ اما با سرچ توی سایت کتابخانه ملی این کتاب قدیمی رو پیدا کردم:
http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/153597
درود،
اگه لطف کنید مسیج های فیسبوکتون رو چک کنید ممنون میشم.
چک کردم. مسیج بیجوابی نداشتم. لطفاً زیر پستهای وبلاگ، کامنت مرتبط بذارید.
با تشکر از شما استاد گرامی بخاطر این مطلب زیبا و تأثیرگذار.
ارادتمند
محمدی