بعد از زلزله چند روز پیش کرمانشاه یاد چند تجربه عجیب و خاصی که تا حالا داشتم افتادم: نزدیک شدن تا چند قدمی مرگ! منظورم از چند قدمی مرگ، اون لحظهای هستش که دیگه باور میکنی داری میمیری و دست از تلاش برای زنده موندن برمیداری. تا حالا ۴ بار این لحظه رو تجربه کردم. ۴ باری که چند ثانیه قبلش، یک درصد هم احتمال نمیدادم دارم به چند قدمی مرگ نزدیک میشم.
مثلاً یه بارش وقتی بود که کلاس آموزش شنا میرفتم و مربی همون جلسه اول برای اینکه ترسمون از آب بریزه، گفت باید همهتون بپرین توی قسمت ۴ متری استخر. پریدنم همانا و مثل سنگ تا ته استخر رفتن همانا. با وجود اینکه ۴ تا غریقنجات اونجا بود، اما وقتی توی همون یکی دو ثانیه داشتم پایین میرفتم و آب وارد ریههام میشد، قشنگ مرگ رو جلوی چشمام دیدم.
۲-۳ ثانیه قبل از زلزله، سرم توی گوشیم بود که شارژ گوشیم ۵ درصد شد. پاشدم که برم از توی اتاق شارژرم رو بیارم. به چارچوب در که رسیدم، زلزله شروع شد. همون جا وایسادم و گفتم شدید نیست و الان تموم میشه؛ اما نه تنها قدرتش کم نبود بلکه تموم هم نمیشد. توی عمرم همچین زلزلهای ندیده بودم. حداقل ۱۵-۲۰ ثانیه طول کشید. خونهمون که طبقه سوم یه آپارتمان ۳ طبقهس، داشت عین تاب بازی میکرد و صدا میداد. کمکم باورم شد که دیگه کار تمومه و الان سقف خونه میاد پایین و دیوارها میریزن. توی همون چند ثانیه مثل ۳ دفعه قبلی، همه صحنههای قشنگ زندگیم مثل اسلاید، تندتند از جلوی چشمام رد میشد.
بعد از اینکه زلزله تموم شد و ریختیم بیرون، توی ماشین به این فکر میکردم که زندگی چقدر میتونه کوتاه باشه. منی که با اختیار خودم پاشدم که برم شارژرم رو بیارم، ممکن بود دیگه هیچوقت فرصت نشستن رو پیدا نمیکردم. یعنی فاصله بین زندگی و مرگ میتونه فقط چند ثانیه یا به عبارتی اندازه رفتن از هال به اتاق خواب باشه.
وقتی فاصله بین زندگی و مرگ میتونه اینقدر کوتاه باشه، واقعاً چرا این همه حرص میخوریم؟ تقلا میکنیم؟ زیر آب همدیگه رو میزنیم؟ دروغ میگیم؟ پشت سر دیگران حرف میزنیم؟ ناز میکنیم؟ قهر میکنیم؟ دل میشکونیم؟ کینه به دل میگیریم؟ بقیه رو ناراحت میکنیم؟
شما چی؟ تا حالا تجربه نزدیک شدن تا چند قدمی مرگ رو داشتین؟ توی اون لحظات یاد چه چیزهایی افتادین؟
اگر میخواهید از انتشار نوشتههای بعدی وبلاگ پانویس باخبر شوید، میتوانید به طور رایگان، مشترک خوراک پانویس، اینستاگرام من و یا کانال تلگرام پانویس شوید و یا برای اشتراک ایمیلی، ایمیل خود را در کادر زیر وارد و ثبت کنید:
دقت داشته باشید که برای فعالسازی اشتراک ایمیلی، باید ایمیلی که از طرف وبلاگ برایتان فرستاده میشود را تأیید کنید.
لینک ثابت: https://panevis.ir/?p=2051
سلام دوست گرامی
رسیدن به چند قدمی مرگ را من هم تجربه کرده ام تمام زندگی ام در چند لحظه از جلو چشمم رد شدمثل یک فیلم احتمالا این مرور عجیب و غریب در چنین لحظاتی برای اغلب ادم ها مشترک باشد البته برای من یاد مرگ خیلی مواقع ارامش بخش است و باعث میشه که کارهای خودم را با حساب و کتاب انجام بدم
آری چندین بار
و چقدر این حرف درسته
وقتی فاصله بین زندگی و مرگ میتونه اینقدر کوتاه باشه، واقعاً چرا این همه حرص میخوریم؟
تقلا میکنیم؟ زیر آب همدیگه رو میزنیم؟ دروغ میگیم؟ پشت سر دیگران حرف میزنیم؟ ناز
میکنیم؟ قهر میکنیم؟ دل میشکونیم؟ کینه به دل میگیریم؟ بقیه رو ناراحت میکنیم؟
البته نه در حد شما که فکر کنم هیچ راه دیگری نیست