همیشه از دیدن آدمهایی که با وجود روبرو شدن با رفتارهای دلسردکننده و ناامیدکننده و مشکلات و محرومیتها، روی رسیدن به هدفهاشون پافشاری میکنن و ولشون نمیکنن، کیف میکنم؛ آدمهایی که روی هدفهای درست تمرکز میکنن و با انگیزه، مطالعه، تلاش و پشتکار موفق میشن. توی این پست میخوام دو نمونه از این آدمها رو بهتون معرفی کنم.
لیلیان لیندسی
یه نمونه آشکار از این جور آدمها لیلیان لیندسی هستش. لیلیان ۱۴۹ سال پیش توی لندن به دنیا اومد. وقتی دبیرستان رو تموم کرد، معلمش تشویقش کرد که بره معلم بشه؛ چون یه شغل مرسوم برای زنهای اون موقع بود؛ اما لیلیان گفت میخوام دندونپزشک بشم! شغلی که تا اون لحظه هیچ زنی تو انگلیس به خاطر قوانین مردسالارانه بهش نرسیده بود. بهش گفتن حالا که اینقدر جدی هستی، برو دستیار دندونپزشک بشو؛ اما باز هم قبول نکرد و گفت من میخوام خود دندونپزشک بشم و رفت برای بیمارستان ملی دندانپزشکی لندن درخواست پذیرش داد. رئیس بیمارستان با این بهونه که بودنت در اینجا حواس دانشجوهای پسر رو پرت میکنه، ردش کرد؛ حتی جلسه مصاحبه رو هم توی خیابون انجام داد تا یه وقت پسرها تحریک نشن!

لیلیان لیندسی
باز هم ناامید نشد و رفت اسکاتلند؛ چون اونجا یه خرده فضا واسه رفتن دخترها به دانشگاه بازتر بود. اونجا هم بعضی از استادها با حضورش مخالفت کردن؛ اما همه رو نادیده گرفت و تو ۲۴ سالگی بالاخره مدرک دندونپزشکیش رو گرفت! برگشت لندن و با پولی که از عموش (داییش) گرفت و یه خرده وام، یه مطب زد. ۱۰ سال کار کرد تا تونست همه قرضهاش رو پس بده. تو ۳۴ سالگی ازدواج کرد و وارد انجمن دندانپزشکی انگلیس شد.
اونجا هم خوش درخشید و کلی مقاله خوب چاپ کرد تا اینکه تو سن ۷۵ سالگی محکمترین مشتش رو کوبید تو دهن اونهایی که سد راهش بودن: شد اولین رئیس زن انجمن دندانپزشکی انگلیس و در واقع رئیس معتبرترین مرجع دندانپزشکی انگلیس! زندگی لیلیان رو میشه به عنوان فرمول موفقیت در زندگی در نظر گرفت. مثل لیلیان باشیم! اگه فکر میکنیم راهی رو که انتخاب کردیم، درسته، مثل تراکتور بریم جلو!
جک ما
این جَکه. اهل چین و ۵۶ سالشه. قبل از دانشگاه هر روز ۲۷ کیلومتر با دوچرخهش رکاب میزده تا بتونه به یکی از هتلهای نزدیک خونهشون بره و با توریستها صحبت کنه و انگلیسیش رو قوی کنه و در واقع روی یادگیری زبان انگلیسی کار کنه. ۴ بار کنکور داد تا بالاخره وارد دانشگاه شد و تو سن ۲۴ سالگی لیسانس زبان انگلیسی گرفت. بعد از گرفتن مدرکش برای ۳۰ شغل مختلف درخواست داد؛ اما قبول نشد. حتی مجموعهرستورانهای KFC که تازه تو شهرش باز شده بود هم استخدامش نکرد. از ۲۴ نفر تنها کسی بود که قبول نشد! برای مدرسه کسبوکار هاروارد ۱۰ بار اپلای کرد؛ اما قبول نشد. تا اینکه تو سن ۳۰ سالگی در مورد اینترنت شنید. اولین کامپیوترش رو تو ۳۳ سالگی خرید.

جک ما
اولین بار ۳٫۵ ساعت طول کشید تا تونست تو خونهش با اینترنت دایلآپ نصف یه صفحه رو باز کنه و به دوستاش نشون بده اینترنت چیه. کمکم فهمید میشه از اینترنت پول درآورد. یه کم پول قرض کرد و «علیبابا» رو همراه دوستاش توی آپارتمانش تاسیس کرد. امروز علیبابا بزرگترین فروشگاه اینترنتی چین و جک پولدارترین چینی و طبق فهرست میلیاردرهای بلومبرگ، هفدهمین فرد ثروتمند دنیا با ۶۰٫۶ میلیارد دلار ثروت خالصه.
چند ماه پیش بنیاد خیریه «جک ما» گفت که ۱۴٫۴ میلیون دلار برای پیشگیری، درمان و پیدا کردن واکسن ویروس کرونای جدید به گروههای تحقیقاتی کمک میکنه. علیبابا هم گفته ۱۴۴ میلیون دلار برای خرید تجهیزات پزشکی برای ووهان و یه استان دیگه اهدا میکنه. علاوه بر این علیبابا گفته قدرت محاسباتی هوش مصنوعیش رو رایگان در اختیار سازمانهای علمی قرار میده تا برای تحقیقات مربوط به پیدا کردن واکسن یا درمان ویروس کرونا ازش استفاده کنن.
حالا یک سوال: چقدر از کامپیوتر و لپتاپ و گوشی و اینترنت و یه عالمه منابع یادگیری زبان و خلاصه این همه اطلاعاتی که رایگان در دسترسمونه، برای رشد و پیشرفتمون استفاده میکنیم؟
اگر میخواهید از انتشار نوشتههای بعدی پانویس باخبر شوید، میتوانید به طور رایگان، مشترک خوراک پانویس، اینستاگرام و یا کانال تلگرام پانویس شوید و یا برای اشتراک ایمیلی، ایمیل خود را در کادر زیر وارد و ثبت کنید. دقت داشته باشید که برای فعالسازی اشتراک ایمیلی، باید ایمیلی که از طرف وبلاگ برایتان فرستاده میشود را تأیید کنید.
لینک ثابت: https://panevis.ir/?p=3373

خیلی از وبلاگتون و مطالبش لذت میبرم درود بر شما لطفا ادامه بدید
ممنونم. خوشحالم که همچین حسی دارین.
خدابیامرز انیشتین میگفت یک زندگی آرام، خیلی بهتر از موفقیت هاییست که با تلاطم های بسیار بدست میاد (شکلک خنده ) به هرحال تلاش در کنار زندگی کردن ارزشمندتره
درسته که اینها نمونه های موفقی هستن ولی به قول دوستمون این رو هم باید در نظر بگیریم که از بین چه تعداد کسانی که تلاش خودشون رو کردن، این تعداد به موفقیت رسیدن. چه بسیار افرادی که تمام سعی خودشون رو میکنن ( مخصوصا تو ایران!) ولی نمیشه که نمیشه.
خودتون ببینید تو این بلبشویی که بوجود اومده چه تعداد کسب و کار و استارتاپ ها با هزاران امید و آرزو به باد فنا رفت. داشتن انگیزه مهمه ولی موانع مسیر هم اهمیت داره.
فک کنین سیل یا زلزله میاد و صدها نفر تقلا میکنن تا زنده بمونن اما دست آخر چند نفر جون سالم به در میبرن؟!
چند وقت پیش یه توییم خوندم جالب بود. نوشته بود” اگه یه استارتاپ یا کسب و کار موفق در حوزه رسانه و مدیا دیدید اول از همه ازش بپرسید بابات چیکاره اس؟!”
حرفتون درسته. موانع مسیر هم مهمه. حتی محیط هم مهمه.
سلام. درود بر قلمتان
از خواندن مطلب لذت بردم و خواهشمندم درباره افراد موفق بیشتر مطلب بگذارید. جای بسی تاسفه که چنین زنی را تا بحال نشناخته بودم.
اقای دامن افشان به نظرم باید به گورستان آرزو ها و اهداف هم سر زد و فقط نسخه های موفق شده رو بیان نکرد. نه برای اینکه بگیم واقع گرایی به معنی اینه که بعضی ها نمی رسن، بلکه برای اینکه بگیم شکست هم جزئی از هر مسیری میتونه باشه. اینطوری تصور واقع گرایانه تری نسبت به موفقیت و ادم های موفق پیدا می کنیم و با اولین شکست جا نمی زنیم.
نمیدونم منظورتون رو درست متوجه شدم یا نه؛ ولی توی همین دو شخصی که مثال زدم، میبینیم که بارها و بارها جلوشون گرفته شده و با محدودیت روبرو شدن؛ ولی به مسیرشون ادامه دادن.
سلام
به نظر من بر طبق نظريه ادلرى عقده حقارت در انسانها نقش قوى داره، و ميتونه سرمنشاء اكثر پيروزى هاى فرد تو زندگيش باشه، البته اين عقده ميتونه شكل منفى هم داشته باشد. تشكر
سلام و تشکر
به نظر من کلید واژه ( نیاز) در این مساله باید بیشتر از (انگیزه) مورد توجه قرار گیرد. تا نیازی در انسان بوجود می آید به دنبال آن انگیزه ها هم بیدار می شوند. نیازهایی مثل دیده شدن، ارضای شغلی همواره انگیره های موثر بوده اند .
با احترام
با نظر شما موافقم.نیاز میتونه انگیزه قوی قرار بگیره
البته انگیزه در افراد متفاوته