یه چیز خیلی رایجی که توی روابط عاطفی، حالا چه دوستدختر/دوستپسری، نامزدی و چه زندگی زناشویی وجود داره، اینه که یکی از طرفین با وجود اینکه آشکارا مورد خشونت کلامی، جنسی و فیزیکی قرار میگیره، باز هم احساس مثبتی نسبت به طرف مقابل داره و حاضر به ترک رابطه نمیشه! به این پدیده که فرد قربانی با وجود آزار دیدن، نسبت به طرف مقابلش احساس همدلی، همراهی و وفاداری داره، توی روانشناسی، سندرم استکهلم میگن.
سندرم استکهلم اشاره به جریان سرقت بانکی در سال ۱۹۷۳ توی استکهلم سوئد داره. توی این جریان، ۴ نفر از کارمندان بانک به مدت ۶ روز به گروگان گرفته میشن؛ اما بعد از آزادی در کمال تعجب نه تنها از گروگانگیرها دفاع کردن و علیهشون شهادت ندادن، بلکه شروع به جمعآوری پول برای هزینههای وکالت اونها کردن!

سندرم استکهلم
این پدیده علاوه بر روابط عاطفی، در روابط دوستانه، خواهر برادری، پدر فرزندی، مدیر کارمندی و به طور کلی هر رابطهای که یکی از طرفین در موضع قدرت و کنترل قرار داره، ممکنه خودش رو نشون بده. این سندرم بر پایه ترس، تهدید، گروکشی عاطفی، محدودیت و وابستگی مالی، جداسازی فیزیکی یا فکری، القای حس ناامیدی، دیدن دلخوشیهای کوچیک، توجیه رفتارهای خشن و… شکل میگیره.

سندرم استکهلم
در واقع فرد قربانی مدام با جملاتی مثل
-اگه با من کات کنی، کی میاد سراغت؟
-فکر آبروی خونوادهت رو کردی؟
-هیچکس تو خونه بابات منتظرت نیست!
-اگه بری، خودمو میکشم.
-میام محل کارت و آبروتو میبرم.
-اگه بری، بچهت زیر دست زنبابا بزرگ میشه.
-مادرت اگه جریان جداییمون رو بفهمه، دق میکنه.
-اگه جدا بشی، تو این گرونی چه جوری میخوای شکمت رو سیر کنی؟
-اصلاً میدونی دادگاه از کدوم طرفه که ازم شکایت کنی؟
از طرف فرد آزارگر مواجه میشه.

سندرم استکهلم
علاوه بر این خود قربانی هم با تفکراتی مثل
-درسته که دست بزن داره، اما تولدم رو یادشه.
-درسته که تو جمع تحقیرم میکنه، اما بعدش از دلم درمیاره.
-همه مردها اینجوریان، دارم زیادی سخت میگیرم.
-تو این یه سال فقط ۲ بار کتکم زده.
-اگه دوسم نداشت که این همه کادو برام نمیخرید.
-حالا از سرکار اومده خسته بوده یه چیزی گفته،
کمکم این خشونتها رو برای خودش توجیه میکنه و به این باور میرسه که راه فراری نداره و این جزئی از سرنوشتشه؛ در حالی که سرنوشت نیست؛ بلکه فقط نتیجه یک انتخاب اشتباه یا موندن در یک رابطه اشتباهه و فرد باید با حمایت نزدیکان و کمک روانشناس از این رابطه بیرون بیاد.
تا حالا توی همچین موقعیتی بودین؟ اگه بودین، چی باعث شد تو رابطه بمونین؟ اگه به مباحث روانشناسی علاقه دارید، پیشنهاد میکنم پست جدیدترین مقالات روانشناسی رو ببینید.
اگر میخواهید از انتشار نوشتههای بعدی پانویس باخبر شوید، میتوانید به طور رایگان، مشترک خوراک پانویس، اینستاگرام من و یا کانال تلگرام پانویس شوید و یا برای اشتراک ایمیلی، ایمیل خود را در کادر زیر وارد و ثبت کنید:
دقت داشته باشید که برای فعالسازی اشتراک ایمیلی، باید ایمیلی که از طرف وبلاگ برایتان فرستاده میشود را تأیید کنید.
لینک ثابت: https://panevis.ir/?p=2446

سلام، بنده با کسی ۷یال هست که رابطه عاطفی دارم و عاشقش هستم، در چند سال اخیر خیلی سر زنشم میکنه. مدام دوست داره بهم تلفین کنه ک کارهام اشتباهه یا بدرد نخور. مدام درمورد خانوادم بخث میکنه و بیشتر ب خاطر خانوادم باهام دعوا و بحث میکنه. خیلی دوست داره مشکلات خانوامو بزرگ کنه و تو سرم بزنه یا همش میگه خانوده های ما ملا متفاوتن خسابی روخیمو خراب میکنن و تخریبم میکنه. و من نمیتونم پاسخی بدم جز تایید و سکوت. چون نمیخام از دستش بدم، در حدی داغونم میکنه و باهام بدرفتاری میکنه ک دلم میخاد خودکشی کنم. ولی بازم نمیخام ترکش کنم و ب هیچ دلیلی از هم جدا شیم. بعضی وقتا خبلی خوب و صمیمی میشه بعضی وقتا خیلی غریبه.
خواستم راهنمایی کنید ک من هم دچار این سندروم هستم یا نه؟؟؟؟🙏🏻
بله متاسفانه… تو چنین رابطه ای بودم، تحت خشونت کلامی پارتنرم قرار داشتم ولی با این طرز فکر که دیگه بهتر از این سر راهم قرار نمیگیره و سنم داره میره بالا، دو سال اون رابطه رو حفظ کردم. خیلی خیلی آسیب دیدم ولی بتازگی از اون رابطه بیرون اومدم.
عالی بود حس میکنم مادر من هم دچار این سندرم هست چون در برابر مخالف ها و پرخاشگری های بی حد و بی انصافی پدرم، مدام کوتاه میاد و خیلی دوسش داره و همش میگه خسته بوده یا از یه چیزی اعصابش خورد بوده. دقیقا حالتاش با این سندرم همخونی داره
بیشتر تشویق میکنه آدمها رو به طلاق.
خب هرکسی در مراحل مختلف و بحران زندگی شاید رفتارهای خوبی داخل منزل نداشته باشه که نشأت گرفته از مشکلات اجتماعی اقتصادی و کاری بیرون منزل باشه. با این توصیف شما هر کس به بحران خورد، سریعأ باید بخاطر پرخاش همسرش طلاق بگیره !!!!
برداشت من از این مطلب این بود.
من نگفتم تا یه مشکلی به وجود اومد، سریع جدا بشین. اگه این آزارها به یه الگوی تکراری تبدیل شد یا طرف مقابل از خط قرمزهامون عبور کرد و رفتن پیش مشاور هم تاثیری نداشت، اونوقت باید به فکر جدایی افتاد؛ هر چند چیزهایی مثل آزار فیزیکی، جایی برای بحث باقی نمیذاره.
البته فکر کنم تنها این نیست که خانمها دچار اون باشن و ممکنه آقایون هم دچار بی مهری قرار بگیرن و این مسئله بر هر دو جنس میتونه مستولی بشه
بله من هم با شما موافقم.
ما یک دوستی داریم که ۳۰ سال است با چنین زنی زندگی می کند.
فقط به خاطر ترحم مونده ! ولی ما دلمون به حال او می سوزد که چگونه زندگیش تباه شد.
مقاله زیبایی بود. در دوره ای از زندگی کاری خودم بهش دچار شدم.
سلام فکر کنم منم دچار همچین سندرمی هستم..
من الان با شخصی هستم که مدتیه بیماری قلبی داره و روبه بهبود هستش خداروشکر و اینکه یه مدتی به دلیل داروهاش کمی پرخاشگر شده بود و کمتو صحبت میکرد وقتی داروهاشو مصرف میکرد مثل یه ادمی ک بهش بی حسی زده باشن میشد و کلا حرفی نداشت جز باشه و این سکوتش که دست خودشم نبود خیلی منو اذیت میکرد و منم همش خودمو توجیه میکنم که بخاطر بیماریشه وگرنه اون اینجوری نیست :/
بخاطر همینه ک میگم شاید منم یه سندرمی هستم.. 🙁
ممنون بابت مقاله بسیار خوبتون.
نمونه های زیادی در این مورد رو میشه مثال زد. بعنوان نمونه هستن جوانها و نوجوان هایی که با وجود اختلاف عقاید و سلیقه های طرف مقابل فقط بدلیل دوست داشتنش حاضر هستن تمامی مشکلات رو نادیده بگیرن و با طرف مقابل ازدواج کنن.
سلام منم دچار این سندرم هستم. فرهنگی هستم . مستقل ولی شوهرم حقوقم را از من می گرفت البته اون قدر اذیتم می کرد تا دودستی حقوق را بهش بدم تا آروم باشه. چندین بار روی من چاقو کشید و ظروف به طرفم پرت کرده. اما سه تا بچه ازش دارم و از ترس این که این بچه ها چه بلایی سرشون میاد سکوت کردم .دیشب دوباره تصمیم گرفت منو بکشه .تا حالا زخمی هم نکرده ولی چاقو میاره و تهدید می کنه و در وجود بچه ها ترس ایجاد می کنه. بعد مدتی مهربون میشه .برعکس خونه در محیط کارش مردی مظلوم و رام هست و در مقابل درخواست زیر دستاش مطیع هست. ایشون مدیر مدرسه است. البته با اقایون کنار نمیاد همه کادرش خانم هستند.
من دارم دوره عزت نفس را می بینم و کمتر ضعف نشون می دم براش دردناکه .امابهترین راه را در خود ارزشمندی خودم دیدم .